روضه خون اهل حرم چشم های ربابه...

ساخت وبلاگ

 

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است * کم کم بخوا ب نیمه ای از شب گذشته است

بس کن رباب زخم گلو را نشان مده * گهواره نیست دست خودت را تکان نده

یک سال پیش برای حسابرسی به یک بیمارستان می رفتم روز شهادت امام صادق بود و همه جا تعطیل  اما چون کارهاخیلی فشرده بود  و باید زود تمام می شد به بیمارستان رفتم ، همه جا ساکت  و خلوت بود اصلا انگار روزهای شهادت یه غم عجبیی در فضا حاکمه ، کلید انداختم در اطاقی را که در اختیارمون قرار داده بودند باز کنم که دیدم  یه بچه کوچکی رو داشتند می بردند اطاق عمل... با خودم گفتم بچه به اون کوچکی اطاق عمل...

غرق کار شدم چندی ساعت گذشته بود که  صدای گریه سوزناکی به  گوشم رسید سعی  کردم به کارم ادامه بدم اما مگه میشد ! اینقدر این ناله جانسوز بود که قلبم را به درد آورده بود.

برای گرفتن کپی از یکسری اسناد باید به دفتر اداری و حسابداری می رفتم

همینطور که از پله ها را یکی پس از دیگری طی می کردم صدای گریه نزدیک تر می شد از حسابدار ها  خواستم که  از مدارکم کپی بگیرند ،صدای گریه واضح تر و محزون تر به گوش می رسید ، یکی از حسابدار ها گفت :

وای چقدر گریه میکنه !!

پرسیدم صدای گریه کیه ؟ چرا گریه می کنه ؟

گفت: بچه اش  امروز صبح رفت برای عمل اما زیر عمل مرد!

 آن یکی گفت :حالا خوبه بچه اش کوچیک بوده، اینقدر گریه می کنه

و بعد به نگهبان گفت اون خانوم را از بیمارستان بیرون کن نظم بیمارستان را بهم ریخته

انگار دنیا رو سرم می چرخید همون بچه ای که صبح  دیدم  داشت می رفت اطاق عمل...

مرده بود....

و حالا مادرش ...

انگار نای بالا رفتن از پله ها رو نداشتم... هنوز صدای گریه های اون مادر بگوش می رسید

جیغ نمی کشید حرفی نمی زد شکایتی نمی کرد 

فقط آرام و محزون 

گریه می کرد...

گریه ای که دلم را از جا می کند...

 .

.

بعد از اون روز هر وقت که روضه ها به ناله ها و گریه های  وقت و بی وقت رباب می رسه

یاد اون روز می افتم یاد اون مادر...

یاد اون گریه ها...

گریه نکن رباب، آتیشمون زدی
از وقتی رفت علی، خیمه نیومدی

گریه نکن رباب، با بی کسی بساز
با گریه هات علی، زنده نمی شه باز

گریه نکن رباب، به غم امون نده
دستای خالی تو، انقد تکون نده

 

آسمان...
ما را در سایت آسمان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : senoobara بازدید : 218 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 9:03